خدایا
دوست خوب پادشاه بی تاج و تختیست که بر دل حکومت میکند ، سلام پادشاه !
یادم باشد وقتی آمدی راز بزرگی را به تو بگویم ، اینکه در نبودنت آسمان آبی نیست .
بی بهانه تو را مرور میکنم تا خاموشیم نشان فراموشیم نباشد .
دوست خوب پادشاه بی تاج و تختیست که بر دل حکومت میکند ، سلام پادشاه !
یادم باشد وقتی آمدی راز بزرگی را به تو بگویم ، اینکه در نبودنت آسمان آبی نیست .
بی بهانه تو را مرور میکنم تا خاموشیم نشان فراموشیم نباشد .
امام صادق(ع):
هرگاه دلتان شکست،دعا کنید؛زیرا قلب تا خالص نشود،نمی شکند .
الکافی:ج۲،ص۴۷۷
گاهی باید پنجره را باز کرد.
بالهای سفید کبوتری را قرض گرفت و پرواز کرد تا اوج دور.
جایی میان ابر و کوه.
پرواز کرد تا سایه سار آن سروستان سبز.
کمی زیر سایه سارشان نشست و راز سر بلندیشان را جویا شد.
گاهی باید پرواز کرد تا ذهن ناشکفته کودک نابالغی و کمی از خندههای کودکانه اش را توشه راه کرد.
باید همسفر شد با نسیم.
رفت لا به لای گندم زارهای طلایی.
رفت تا عمق آرامش دشت.
رفت تا ناکجاآبادی آشنا.
رفت تا کهکشان چشمهای مادر پیری که در فراق کودکش سوسو می زند.
باید رفت تا شور تا ذوق.
باید پرواز کرد.باید پرواز را آموخت.
باید گاهی پرنده شد و اوج گرفت.
روز عرفه، روز «خدایا! خدایا!» است؛ روزی که کبوتران دعا، از گنبد آبی «ربنّا» پرواز میکنند و فوجفوج به ایوان کبریا فرود میآیند و تا برگ استجابت را از دستان سخاوتمند «یا غفّار» نگرفتهاند، بازنمیگردند.
عرفه، روز اعتراف است؛ اعتراف بندگان گناهکار در شبستان نیلگون اشک استغفار، در محضر بلند پروردگار.
عرفه، روز استغفار است؛ استغفار از رجس و پلیدی، استغفار از هر آنچه زشتی و بدسرشتی است. عرفه روز بازگشت است؛ «بازگشت به خویشتن»، بازگشت به دامن پرمهر یار، به آغوش نگار، بازگشت به آرامش و قرار.
در عرفات فقط باید زاری کنیم. تضرع کنیم، گریه کنیم، سوز داشته باشیم، دردمندی را احساس کنیم. فراق از خدا را احساس کنیم، که در اثر “فَاعتَرِف بِالخَطایا” که امام میگوید به خطایای خود در عرفات اعتراف کن. این اعتراف هم شامل اعتراف به ظلمات معصیت من است که تبعاتش را در وجودم گرفتم، هم اعتراف به آن اصلی است که از خدا دور افتاده است یعنی باید مانند نی شکایت کنیم که از اصل خودمان دور افتادیم و این را باید دردمندانه فریاد بزنیم.
برگرفته از کتاب “اسرار حج”
التماس دعا….صلوات
ازخدا که پنهون نیست ازشما چه پنهون
ﺩﺭﻭﻍ ﭼﺮﺍ؟
ﺟﻮﺍنان قدیم ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﯾه ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ
مثـــلا :
● ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺳﺎﮐﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﻔﻬﻤﻨﺪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺑﯿﺮﻭﻥ
ﻣﯽ ﺑﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪٔ ﻣﺪﺭﺳﻪ، ﺟﯿﻢ ﻣﯽ ﺯﺩﻧﺪ ﻭ ﻣﯽ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﺟﺒﻬﻪ ….
● ﻗﺒﻠﺶ ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺩﺳﺖ ﺑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺗﻮﯼ ﺷﻨﺎﺳﻨﺎﻣﻪ ﻭ ﺳﻦ ﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ….
● ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺩﺍﺭ ﻭ ﻧﺪﺍﺭﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﻓﻘﺮﺍ ﯾﺎ ﮐﻤﮏ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﺟﺒﻬﻪ ….
● ﺷﺐ ﻫﺎ ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺍﺯ ﭼﺎﺩﺭ ﯾﺎ ﺍﺗﺎﻕ ﯾﺎ ﺳﻨﮕﺮ ﻣﯽ ﺯﺩﻧﺪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻭ ﻧﻤﺎﺯ ﺷﺐ
ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪﻧﺪ…
● بله ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﻫﺎﯼ ﺷﺎﻥ ﻫﻢ ﻋﺎﻟﻤﯽ ﺩﺍﺷﺖ ….
ﺷﻬـــــــــــــﺪﺍ !
ای بهترین یواشکی های دنیا
ﺷﻤﺎﮐﻪ ﺻﺪﺍﯾﺘﺎﻥ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﯿﺮﺳﺪ !
ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﮕﻮﯾﯿﺪ ﺧﻠﻮﺕ ﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﻧﮑﻨﺪ …
“آخر دیگر ﺧﯿﻠﯽ ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﻋﻮﺽ ﺷﺪﻩ ﺍﺳت….
يا باقر العلوم (ع)
غروبِ قافله يادت نميرفت
صداي هلهله يادت نميرفت
گلو و چشم و قلبت سوخت عمري
سه تير ِ حرمله يادت نميرفت
شهادت امام باقر (ع)را تسلیت عرض میکنم. التماس دعای فرج التماس دعا